|
||||
دوشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۸
بيانيهي محمد مايليكهن !!! محمد مايليكهن در بيانيهاي به صحبتهاي اخير امير قلعه نويي به شدت انتقاد كرد. به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، متن كامل بيانيهي مايليكهن به اين شرح است: مردم عزيز، قهرمان و دوست داشتني ايران سربلند و هميشه جاويد اين روزها پس از مسابقهي شرافتمندانهاي كه تيم سايپا با جوانان برومند و شايستهاش در برابر رقيب قابل احترام خود انجام داد و به اذعان همه، تيم سايپا صرفا به ارايهي يك بازي كاملا جوانمردانه و پاك پرداخت، اما متاسفانه چه به هنگام مسابقه (در ورزشگاه) و چه پس از آن، طي روزهاي اخير مورد هجوم ناجوانمردانهترين الفاظ كه تنها از شعبان بيمخها و نوچههايشان برميآمد، پرداخته و در صدد آن برآمدند تا ضعفهاي فني خود را به همه كس و همه چيز غير از خود نسبت داده و هر آنچه كه خود و نوچههايشان لايق آن هستند با سياهنمايي هرچه تمامتر به اين و آن نسبت بدهند تا شايد بتوانند ضعفهاي فني خود را به گونهاي از چشم اين و آن پنهان داشته و لاپوشاني نمايند. لذا به همين منظور به اين آقايان كوتوله و سياهكار (كليوم) كه حتي فاقد مدرك تحصيلي براي گروهبان قندلي شدن بوده، اما لقب ژنرال را يدك ميكشند اعلام ميدارم تا از گل دقيقهي 90 سايپا و از درس و پيامي كه آن گل به بزرگي و پهناي ايران عزيز اسلاميمان به همراه خود داشت پند گرفته و هرچه سريعتر دست از نوچه بازي و نوچهپروري برداشته و از كارهاي ناصواب و عوام فريبي خودداري نمايند، بديهي است كه هيچ دستي برتر و بالاتر از دست خداوند عزوجل نبوده و اوست كه اگر بخواهد كسي را خوار نمايد خوار و اگر عزيز بدارد عزيز خواهد داشت و هيچ برگي بياذن او بر زمين نخواهد افتاد. اين مطالب شامل همهي گنده باقاليهايي كه به عنوان نوچه در كنار اين آدم كوتوله هستند نيز ميشود. والسلام، محمد مايليكهن Posted by fazel28 at ۱/۳۱/۱۳۸۸ ۱۲:۰۵:۰۰ قبلازظهر:: 0 Comments::
دوشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۸
مایلی کهن جان مبارکه !
مایلی کهن سرمربی تیم ملی شد ! خدا رحم کنه !!! من که چشمم آب نمی خوره بتونه کار خاصی کنه ! خدا میدونه به چه دلیل مایلی کهن رو انتخاب کردن ... هر چند من کم و بیش دلیلشو میدونم ... البته درگوشی بهتون میگم ..
Posted by fazel28 at ۱/۱۷/۱۳۸۸ ۰۹:۵۵:۰۰ بعدازظهر:: 0 Comments::
سهشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۷
عقل یا شکم؟
امروز بعد از مدتها زحمت کشیدم(!) و رفتم به مرکز شهر . اول رفتم کتابخونه و کمی کتابها رو نگاه(!) کردم . دیدم یه صدایی داره میاد(فکر بد نکن دوست عزیز) . پیگیری که کردم دیدم ای بابا از شکممه(قار و قور) . خلاصه. بالاخره شکم بر عقل(؟!) غلبه کرد و ما هم بلند شدیم و وسایل را جمع کردیم (پیش به سوی ناهار!) ... آقا کباب ترکی را که بلعیدیم دیدم یه صدایی میاد (؟) . پیگیری که کردیم دیدم ایندفعه صدا از کله ه داره میاد که میگفت : بچه جون غذا رو که کوفت کردی بلند شو برو سر درس ت !! یه دفعه یه صدای دیگه تو گوشم وز وز کرد ! به به آقای شیطان !! جان؟ چی میخوای عزیزم؟ گفت خودت خوب میدونی! ما هم که میدونستیم دیگه .. اینجا بود که عقل ما برای بار دوم مغلوب شد .
ما هم که شیطان ذلیل! رفتیم که هم قدم زده باشیم(فکرمون باز شه!) و هم غذا هضم بشه(عجب بهانه ای!!) ... خلاصه به بهانه هضم شدن غذا دیدم دارم الکی الکی میرسم خونه! ای دفعه عقل پیروز شد و به ما دستور داد که برو CORA (یک فروشگاه بزرگ)و خریدهای لازم را انجام بده (خیلی زحمت کشیدی جناب عقل!) ... بله دیگه این هم سرنوشت عقل ماست (آخ گفتی ماست!!من عاشق ماستم)... شما ما رو دعا کنید ... بریم فعلا ... Posted by fazel28 at ۸/۰۷/۱۳۸۷ ۰۵:۴۲:۰۰ بعدازظهر:: 2 Comments::
دوشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۷
آشتی - فوتبال - تنبلی
اینکه چرا بعد از مدتها با وبلاگم آشتی کردم بحثی بس طولانی ... اما اگر بخواهم به صورت خلاصه بگم باید عرض کنم خدمت شما که بنده 2 سال پیش یه دامین خریدم به مدت یک سال(اجاره کردم). اما حقیقتا نمیدونستم باید چیکار کنم . این بود که وبسایت سابق ما همینطوری دست نخورده باقی ماند و ما هم که فکر میکردیم خیلی میدونیم به طرز اسفناکی به ذوقمون خورد و بیشتر از همه دلم به 30 40 هزار تومانی که به آشغالدونی ریختیم سوخت . البته ناگفته نماند که در آن یک سال خیلی سعی کردم یاد بگیرم ولی چون خودخواه بودم و از کسی راهنمایی نمیخواستم ضرر کردم ... این بود که اون سال اونطوری شد و ما هم توی ایران حوصله وبگردی نداشتیم(با اینترنت 56 کیلویی) پس بیخیال وبنویسی هم شدیم . حالا که اومدیم این ور آب امیدوارم که حداقل توی همین بلاگر حوصلمون بگیره که بنویسم . شما دعا کنید ...
راستی پرسپولیس هم 3-2 دیروز برد . نتونستم ببینم متاسفانه . اما خبر خوبی بود... استقلالی ها هم امروز باز دارند. در مقابل پیکان قزوین(ما چاکریم) . فکر کنم بازی مساوی شه . البته این بهترین حالت برای قرمزهاست ... آب و هوای شهر ما هم امروز ابریه و چنگی به دل نمیزنه . 2 روز تو خونه ام و بیرون نرفتم ... واقعا تنبل شدممممممممم Posted by fazel28 at ۸/۰۶/۱۳۸۷ ۰۱:۱۱:۰۰ بعدازظهر:: 0 Comments::
چهارشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۶
تبریک به وبنوشت الان داشتم وبنوشته ها رو میخوندم . البته پستی رو که 4 آذر نوشته بود که در مورد 4 سالگی وبنوشت بود. یه جورایی از این کارش که سعی کرده هر روز وبلاگش آپ باشه خوشم اومد . هر طور بوده تلاش کرده که هر روز بنویسه نه مثل ما که ... منم خیلی دوست دارم که هر روز بنویس ولی حقیقتا خیلی سخته!! آخه آدم سوژه از کجا گیر بیاره؟! بعدشم خدا وکیلی اینجا هر چیزیو که نمیشه نوشت که . نمی دونم شاید من کمی وسواس دارم !!! خب در آخر هر چند دیره ولی لازم میدونم 4 سالگی وبنوشت رو تبریک بگم با اینکه میدونم مستر ابطحی اینطرفا نمیاد اما چون از خواننده های پر و پا قرص وبلاگشم مبارکه! Posted by fazel28 at ۹/۰۷/۱۳۸۶ ۰۸:۵۳:۰۰ بعدازظهر:: 0 Comments::
شنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۶
گفتگو با فاطمه رجبی!! بخونید ! جالبه!! از همین ابتدا از گذشته بگویید از قبل انقلاب و خودتان. الحمدالله الذی هدانا لهذا و ما كنا لنهتدی لو لا ان هدانا الله. من فاطمه رجبی هستم و خدا را شكر كه شیعه هستم و تلاش میكنم كه راه شیعه بودن را طی كنم و شرایط را با این نگاه دنبال میكنم و سعی میكنم كه عملكردم بر این آیه كه بیان كردم دلالت كند و اما سوال شما... قبل از انقلاب به دلیل جو حاكم – شاهنشاهی – تا كلاس هشتم بیشتر در مدرسه حاضر نشدم بنابر این نمیتوانستم در آن زمان چندان حضور فیزیكی داشته باشم اگر چه حضور اندیشهای را همیشه داشتهام؛ در آن زمان پدرم در مسجد ولیعصر در تهران جلساتی داشتند كه در آنها دختران تحصیلكردهای شركت میكردند كه اغلب من هم همراه پدر در این جلسات حاضر میشدم و با اینكه عضو همیشگیاش نبودم یكی دو مرتبه سخنرانیهایی انقلابی در مبنای دین داشتم؛ خطبهی حضرت زین العابدین (ع) در مورد اسارت و خطبههایی از حضرت زهرا (س) را نیز به یاد میآورم كه از حفظ كرده و خوانده بودم. پدر در آن جلسات فن نویسندگی را نیز تدریس میكردند و البته حاصل این جلسات كتابی بود كه توسط خود ایشان جمعآوری شد به نام فروغ دین كه در این كتاب از اشعار و مقالات من نیز استفاده شده است. در هنگامی كه به دیدار برادرانم در زندانهای سیاسی میرفتم با گروههای سیاسی آشنا میشدم ولی یك نكته همیشه برایم سوال برانگیز بوده و هست؛ آن هم اینكه چطور مردان و زنان در خانههای چریكی برای انجام فعالیتهایشان در كنار هم زندگی میكنند و همین هم بود كه با تمام روح انقلابی و انگیزههایی كه در من حضور داشت هرگز نتوانستم از منظر دینی به گروه خاصی بپیوندم این هم دلیل دیگری بود برای نداشتن فعالیتهای عملی اما در فعالیتهای فكری، سیاسی و دینی همپای مردم انقلابی بودم. معمولا در حجابهای قبل انقلاب چادر خیلی كم دیده میشود؛ حجاب شما چه طور بود؟ از بركات خداوند كه به صورت اجباری به من رسیده شاید همان تعز من تشاء، داشتن پدر و خانوادهی روحانی بوده است كه از سهسالگی چادر بر سر من كردند و در واقع چادر هویت من است كه با نوعی تربیت آگاهانه از ابتدا همراهم بوده است و حجاب من از مدتها پیش تا به امروز ذرهای تغییر نكرده است... در دانشگاهی سخنرانی داشتم. از من به حالت تمسخر پرسیدند: «حجاب اسلامی مورد قبول شما همین پوششی است كه دارید؟» جواب دادم: بله، همین است. – خیلی قاطعانه «بله»اش را بیان میكند –. چه سالی دانشجو شدید؟ 25 مهر ماه سال 1358 وارد دانشگاه شدم كه آن زمان هم كاملا با انگیزه و فعال بودم مخالفتهای علنی با گروههای ملحد و كمونیستی كه خیلی هم خطرناك بودند، داشتم یا در كلاسها با اساتیدی كه ملحدانه وقایع تاریخی را بیان میكردند بحث میكردم. در همهی سطوح به عنوان شخصیتی حزباللهی وارد عمل میشدم. چه طور با دكتر الهام آشنا شدید؟ Posted by fazel28 at ۹/۰۳/۱۳۸۶ ۰۲:۵۱:۰۰ بعدازظهر:: 0 Comments:: ترجمه تازگی ها دارم یه کتاب که به زبان جاوا هستش رو ترجمه می کنم . 20 25 صفحشو فعلا ترجمه کردم . این کتاب حدود 220 صفحه هستش که البته من پی دی اف اون رو از یه سایت فرانسوی دانلود کردم . اگر ان شا الله ترجمه این کتاب تموم بشه خیلی چیزه خوبی میشه . حالا بعدا در موردش بیشتر توضیح میدم ... Posted by fazel28 at ۹/۰۳/۱۳۸۶ ۰۲:۲۷:۰۰ بعدازظهر:: 0 Comments::
یکشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۵
فهرمانی حسین رضازاده دیشب در حالی که حسین رضازاده تنها نماینده ایران در مسابقات جهانی دومینیکن بود . بار دیگر بر طلاهای خود در مسابقات جهانی افزود و افتخاری دیگر برای کشورمون به ارمغان آورد . و آبروی رفته ی ایران (دوپینگ وزنه برداران دیگر) را باز گرداند . آفرین ...خداییش خیلی حال کردم . اصلا رقیب اون چنانی نداره!!! خب در حالی که دیشب من از این قهرمانی به شدت مسرور و شادمان بودم یک سری مسائلی بود که به قول خودمون حال آدمو میگرفت ! سانسورهای بی مورد و ناتوانی گزارشگر از جمله مشکلات تلویزیون ایران بود . خب من نمی دونم در یک رشته ی ورزشی مردونه چه جیزی باید سانسور بشه !؟ اگه میدونید به منم بگید . حضور زنان بی حجاب ؟؟؟ یا بد حجاب؟!! چی بگم . این سانسورهای بیش از حد باعث شد بود که تلویزیون ایران بارها و به صورت تکراری یک صحنه رو پخش کنه . که به هر حال کیفیت برنامه رو پایین آورده بود ! از سانسور که بگذریم . از همه بیشتر این گزارشگره اعصاب منو خورد میکرد ! آخه بنده ی خدا مجبور بود که همینطوری الکی حرف بزنه . و از رضازاده خیلی بیش از حد و به صورت مستمر تعریف می کرد . خب در این حالت باید به صدا و سیما باید پیشنهاد کرد که از این به بعد مسابقات جهانی رو زنده پخش نکنه . چون واقعا کیفیت پایین بود! Posted by fazel28 at ۷/۱۶/۱۳۸۵ ۰۷:۱۳:۰۰ قبلازظهر:: 2 Comments:: |
||||
Copyright © 2009 Designed: Noqte.com |